100

وقتی داشتم پست ۹۹ این وبلاگ را می نوشتم با خودم گفتم دوست دارم پست ۱۰۰ یه پست با یه محتوای متفاوت باشه و در همون لحظه حدس زدم احتمال میام و می نویسم که اون خانواده ی ایرانی چطور بودن و. اما به صورت کاملا محسوسی به عبارت از یه لحظه دیگت خبر نداری  رسیدم. ما اون روز با دوستان نرفتیم بیرون چون اندکی قبل از قرار دچار لرز شدم و بعد تب و رفتم دکتر اما تبم رفت رو ۴۲ و یه هفته ای به خاطر ذات الریه بستری شدم.

چند روز قبلش شاکی بودم از روتین خسته ام خدا جونم که لطف دارن و منم که مستجاب الدعوه این شد که یکماهی تغییر داشتم

الحمدلله علی کل حال


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها